عشق، جنونیست منطقی
جهالتیست معقول
مخاطرهایست مأمن
کاش، میان اینهمه تلخی
جرعهای به دهنم، عشق بریزی
آه از تو
که موقرانه، مبدل شدی به دشمن
دستی که آتش بردارد
و مدعیِ نور باشد
بیقید بریده میشود
در سرزمین یخی!
نپرس که دستانت کو؟!
نپرس که داستانت چیست؟
عشق، هیزم خانهایست سرد
که تماماً بر آب رفته
و مردی که نه فندک دارد و نه کبریت
در انتظار نیکوتین
میمیرد از نسخی
نپرس ,داستانت ,چیست؟عشق، ,هیزم ,کو؟ ,دستانت ,نپرس که ,سردکه تماماً ,خانهایست سردکه ,تماماً بر ,بر آب
درباره این سایت